مادر بزرگ پدریم همه بچه هاش به جز پدر من تهران زندگی می کنن. وقتی میاد تهران دیدن بچه ها هر چی دم دستش میاد میخره بار می کنه میاره .
دیروز صبح که رسیدن عجله داشتم ماشینو بگیرم و بیام شرکت. مامان بزرگم هم اصرار داشت که همه چیو از توی ماشین خالی کنه. صندوقو که بالا زدم تا درش پر بود. دست به کمر وایساد و هر جعبه و بسته ای که من در آوردم تقسیم کرد. این جعبه انگور یاقوتی مال احمده بچم هوس کرده،این انگور بی دونه ها مال عمه بزرگته. این دو تا شیشه آب لیمو مال عمه کوچیکته. این خیار و گوجه ها هم مال عمه بزرگته،این سیب زمینی پیاز ها هم مال احمده. این غوره ها مال عمه کوچیکه.این کیسه شوید خشک و نعنا مال عمه بزرگته. این لیموعمانی و لوبیا قرمز هم کتی سفارش داده.این کیسه برنج هم برای عمه کوچیکته. این دمپای ها مال کیاناست.یک باکس آب معدنی و یک کیسه شوید خشک شده هم برای من آورده بود.آخرش فقط موند یک زاپاس و یک جعبه آچار که اونا دیگه خوشبختانه برای کسی نبود.
مامان خودم هم که میاد از شیر مرغ تا جون آدمیزادو میخره میزاره توی خونه.خداییش به من اگر باشه عمرا گوشت کیلویی 4500 تومن بخرم.
دیورز عصری درو که باز کردم بوی خورشت بادمجون و برنج دم کشیده و سبزی تازه خورد توی دماغم. اینه که حالم امروز خیلی بهتره.
...................................................................................................
ابتدای صفحه