چند روز پیش آنقدر قیافه ام درب و داغان بود که مدیرمان خودش فرستادم خانه. ساعت 10 که برگشتم تلویزیون را روشن کردم و بقیه روز را تا ساعت 7-8 به بالا و پایین کردن کانالها گذراندم.تقریبا همه کانالها از صبح برنامه های مشابهی داشتند.
دعوت از یک روانشناس و گفتگو در مورد مسایل خانوادگی و پرخاشگری کودکان و شب ادراری و جویدن ناخن و اختلافات بین زن و شوهر ها که آنقدر مجری بین گفتگوها حرف می زند و نظر می دهد که دست آخر به خاطر ذیق وقت به یک جمع بندی یک دقیقه ای ختم می شود.
گفتگوهای مختلف پزشکی که مثلا به راه های پیشگیری از ایدز و بارداری می پردازند و نامی از وسایل پیشگیری نمی برند و باز هم مجری از اظهار نظر کوتاهی نمی کند.
انواع برنامه های آموزش آشپزی و شیرینی پزی و گلدوزی و خیاطی و شمع سازی که با به به و چه چه های مجری همراه است.
مسابقات مختلف تلفنی که سوالهایشان در حد نام سه حیوان را ببرید که با میم شروع شود است و خود مجری هم مدام حرف می زند و کمک می کند و دست آخر 30 امتیاز می گیرند و خداحافظ ونفر بعدی.
مسابقات دیگری که کپی آبکی از نسخه های اصلی کانال های اروپایی هستند و شرکت کنندگان از دیوار بالا می روند و توی آب می پرند و مجری اش هم تیکه می پراند و گاهی که ریتم آهنگ اجازه می دهد آن وسط قری هم می دهد.
بین همه اینها هم هر چه سریال در 5 سال گذشته ساخته شده دوباره تکرار می شود.
بعد از ساعت 8 هم به ترتیب و گاهی هم همزمان هر 5 کانال سریال های ایرانی دارند که از روی داستان هاچ زنبور عسل و درام های عشقی ساخته شده اند. یکی دنبال مادر و پدرش می گردد و این بین یا عاشق دختری است و دختر با کسی دیگر ازدواج می کند یا پسری عاشقش است که بعد معلوم می شود چشم به ثروتش داشته. حتما هم یک حاجی یا سیدی وجود دارد که کارها را راست و ریس کند و در آخر هم همه چیز به خیر و خوشی تمام شود.
از موسیقی و کلیپ های تصویری هم که مرده را در گور می لرزاند چیزی نگویم بهتر است.

کسی می داند بودجه صدا و سیما چند رقمی است؟

...................................................................................................
ابتدای صفحه