کیانا زنگ می زند و می پرسد سُُُسی کجایی؟ می گویم خانه هستم.بعدش می دانم که برای هزارمین بار می پرسد عمو کجاست؟شهره جون کجاست؟ کاوه کجاست؟ و من هم برای هزارمین بار باید بگویم که عمو و زن عمو و پسر عمویش خانه خودشان هستند. می پرسد : تو تهنایی؟ بعد می گوید سُسی من دیگه بزرگ شدم می تونم بگم لُکسانا. بهش می گویم که همیشه باید به من بگویی سُسی. لج می کند و می گوید نه لُکسانا،لُکسانا ،لُکسانا
از همه چیز و همه جا تعریف می کند.با مامان رفتم مایو خریدم رفتیم آب بازی.مثل همیشه هم رنگ مایواش صورتی است.این بچه با نیم وجب قد و یک متر زبان از همه چیز سر در می آورد، آن وقت از رنگها فقط صورتی را بلد است. بین صحبت هایش گاهی گوشی را ول می کند و می رود یکی از عروسک ها یا اسباب بازی هایش را می آورد ومثلا نشان من می دهد.
قرارمان این است که او ببعی ِِ من باشد و من بستنی ِِ او. بستنی هم فقط بستنی آدمکی را قبول دارد. بهش می گویم ببعی من بستنی ات دارد توی این گرما آب می شود. می گوید برو توی یخچال بشین که آب نشی!!
...................................................................................................
ابتدای صفحه