حسابدارمان طرفدار احمدی نژاد است.همه علیه اش موضع گرفته اند.جرات نمی کند بگوید دور اول به او رای داده اما تلویحا می گوید که دور دوم بهش رای خواهد داد.
کارپردازمان دستش را روی میز می کوبد و می گوید اگر به این مرتیکه مزدور رای دادی باید استعفایت را فردایش بگذاری روی میز مدیر. من می خندم و می گویم نه آقای فلانی این شرط دموکراسی نیست.یک نگاهی به من می اندازد که ته اش یعنی تو دیگر خفه شو.
من هم به جای خفه شدن زنگ می زنم مامان و یک ساعت حرف می زنیم.شرکتی که مدیرش بگذارد به امان خدا و برود تعطیلات را در اروپا بگذراند بهتر از این نمی شود.
یکی از آن اتاق بلند فحش میدهد به رفسنجانی.منشیمان می گوید چرا از پدر مادرشان مایه می گذارید؟
بحث یکی دو ساعتی تعصیل می شود و بعد دوباره از سر گرفته می شود. ناهار کوبیده نپخته مزخرف هانی را که بوی چربی و پیازش حالم را به هم میزند با چاشنی احمدی نژاد می خوریم و بحث همچنان ادامه دارد.
به همکارم می گویم خداییش قیافه اش نظریه داروین را کاملا تایید می کند.حسابدارمان طعنه زنان می گوید حالا آن خاتمی با سیمای نورانی اش چه کرد؟
میگویم حداقل دست و صورتش را بشوید که آدم حالش به هم نخورد.
داغ کرده. فکر کنم با این اعصاب گند بزند به حساب ها .
5 تا گزارش باید آماده کنم اما طبق قانون پارکینسون تا آمدن مدیر و ارائه گزارش 15 روز دیگر باقی است.
...................................................................................................
ابتدای صفحه