من یک خائن وطن فروش هستم
شب تلفنی صحبت می کنیم. می پرسم رای می دهی؟ می گوید مگر دیوانه ام.در پاسخ تعجب من می گوید هر کس رای بدهد خائن و وطن فروش است . می گویم من رای می دهم. جا می خورد.دلایلش را می گوید و من گوش می دهم.دلایلم را می گویم و او گوش می دهد و دست آخر می گوید پشت تلفن بحث نکنیم بهتر است. باز هم تاکید می کند که شرکت در انتخابات وطن فروشی و خیانت است.
همکارم با یک بروشور کوچک در دست از در تو می آید و بلند می گوید تمام شد رفسنجانی رئیس جمهور است . با این که می دانم شوخی میکند جا می خورم. نگاه ناباور مرا که می بیند می گوید لاریجانی به نفعش کناره گیری کرده. در هیچ روزنامه صبحی چنین خبری را نخوانده ام.اصرار می کند که یکی از دوستانش در ستاد تبلیغاتی رفسنجانی خبر داده است.
همکار دیگرم معتقد است آنکه خاتمی بود و 20 میلیون رای پشتش بود هیچ غلطی نکرد این معین که حرف زدن هم بلد نیست. کارپرداز شرکت می خواهد به قالیباف رای بدهد.می گوید از صلابتش موقع صحبت کردن خوشم آمده است.می گوید بعد کودتا می کند.حاضر است شرط هم ببندد.
من به معین رای می دهم. همه تعجب می کنند و می گویند که قبلا مخالف رای دادن بوده ام و حالا یکباره نظرم عوض شده است. می گویم که به نظرم تنها راهی که می توان این آب باریکه اصلاحات را ادامه داد و به یکباره خشکش نکرد شرکت در انتخابات و رای به معین است. فقط خدا خدا می کنم که همه اینها بازی سیاست نباشد و حرف مدیرمان که می گوید رفسنجانی با رای زنی و پشت گرمی خود را کاندید کرده است و اگر ذره ای شک داشت که انتخاب نمی شود نمی آمد یا حرف دوستم که می گوید رهبر پشت رفسنجانی است و از او مقتدرتر در کشور فقط خودش است، درست نباشد.
...................................................................................................
ابتدای صفحه