برنامه دیروز بهترین موقعیت بود که یادم بیوفتد خارج از دغدغه ها و زندگی شخصی و کاری هم مسایلی برای فکر کردن و توجه کردن وجود دارد. مدتهاست زندگی ام دچار رخوت و رکود شده است و مسایلی از این دست مانند شوک کوچکی است که کمی مرا به خود بیاورد و یادم بیاندازد که مثل کبک سرم را زیر برف نکنم و فکر کنم همه چیز حل می شود.
دیروز همه می دانستیم که برای تفریح و شادی نرفته ایم. پیه کتک خوردن و فحش شنیدن و درگیری بعدش را هم به تنمان مالیده بودیم. پس قهرمان بازی در نیاوریم و مدام آمار لگد ها و مشت ها و فحش هایی که خوردیم را ندهیم. مطمئن هستم که نیروی انتظامی دستور داشت مداخله نکند چون بیشترشان ایستادند و هیچ عکس العملی نشان ندادند. هر چند که اول سعی داشتند با ایجاد ترس و ضرب و جرح مانع از برگزاری مراسم شوند و مانع از ملحق شدن تعداد زیادی از زنان و مردان به جمعیت متحصن شدند. قرار بر این بود که تجمع ساعت 6 تمام شود و تاکید سخنران هم بر متفرق شدن آرام جمعیت بود. ولی مثل همیشه کنترل از دست برگزار کنندگان خارج شد و سیل جمعیت به سمت میدان انقلاب راهی شدند و در این بین تعدادی از آقایون مانده در پشت نیروها هم دست زدند و هورا کشیدند و تشویق کردند. درست مثل آنکه نمایشی را تماشا می کنند که آخر دراماتیکی داشته است. شعار ها هم رنگ و بوی سیاسی گرفت و دست آخر هم تبدیل شد به نه روسری نه توسری و چند تایی روسری هایشان را برداشتند. گویی که حقوقی که به دنبالش هستیم تنها در برداشتن همین نیم متر پارچه خلاصه می شود. تجمع دیروز نشان داد هنوز راه درازی را در پیش داریم و باید خیلی تمرین کنیم.

گزارش علی قدیمی از تحصن دیروز
عکس های پرنوشت
...................................................................................................
ابتدای صفحه