لامپ اتاق خواب هم سوخت. عوضش کردم روشن نشد. گمان می کنم سرپیچش خراب باشد.حالا هم اتاق خواب تاریک است هم نیمی از پذیرایی. شیر آب زیر دستشویی هم چند روز است چکه می کند.
بازش کردم دیگر نتوانستم ببندمش. هن و هن کنان زیر دستشویی در آن فضای کوچک عرق می ریختم و سعی می کردم شیر آب را دوباره ببندم که در زدند.برای تکمیل شدن اوضاع دختر همسایه هم پشت در مانده بود. زنگ زدیم کلید سازگفت الان میدان امام حسین است و اگر بیاید هزینه اش 15 هزار تومان می شود.گفتیم در را بشکنیم بهتر و به صرفه تر است.
تا ساعت 11شب با قفل و لولای در ور رفتیم ولی باز نشد.سه نفری کل تلفن های دوستان و آشنایان را زیر و رو کردیم بلکه کسی را پیدا کنیم که کمکمان کند فایده ای نداشت.یکی در دسترس نبود.یکی گوشی را برنداشت.یکی مهمانی بود. یکی گفت در خودش را هم
نمی تواند باز کند.دست به دامن یکی از آقایون همسایه شدیم که او هم گند کاری کرد و شب بند بالای قفل را هم انداخت.
خیالمان راحت شد که این در امشب باز بشو نیست و راهمان را کشیدیم آمدیم پایین.
برقکار نمی توانم بیاورم چون نباید بفهمد تنها زندگی می کنم. لوله کش نباید بیاورم مبادا بفهمد تنها زندگی می کنم.کلید ساز اگر آمد یادمان باشد بگوییم همسر دختر طبقه بالا ماموریت است.مبادا بفهمد تنها زندگی می کند. اینها را خانم پیر طبقه پایین می گوید و همان چهار تا دانه شویدی که برایش مانده نشان می دهد و می گوید من این موها را در آسیاب سفید نکرده ام مادر.
...................................................................................................
ابتدای صفحه