میوه فروش محل طالبی را کیلویی 500 تومن می فروشد.سر خیابان وانتی داد میزند طالبی سه کیلو 1000 تومن. قسم می خورد که خیلی شیرین است. عصری مهمان دارم.
پز می دهم که طالبی خریده ام مثل قند.اما قاچش که می کنم مزه خیار چنبر می دهد. یواشکی چند قاشقی شکر داخل مخلوط کن می ریزم.
دختر همسایه از یکی از دستفروش های کنار خیابان فیلم گرفته است.اسمش ابتذال زنان بازیگر در سینمای ایران است. اولش با تصاویری از شهید آوینی شروع می شود و بعد هم صحنه هایی از فیلم های سینمایی را نشان می دهد.خبری هم از ابتذال نیست.می گوید سرم کلاه گذاشته.
حرف می کشد به هیکل و قیافه و یکی می گوید پسر باید هیکلی باشد و من می گویم از پسر های لاغر خوشم می آید.این یکی می گوید هیکل زیاد مهم نیست فقط پشمالو نباشد.اما آن یکی معتقد است مرد بیمو بی ریخت است.من می گویم نه خیلی پشمالو را دوست دارم نه خیلی بی مو. بعد آن دیگری که دو سه سالی را در استرالیا زندگی کرده از ساحل لختی هایش تعریف می کند و می گوید تصورش را بکن همه لخت مادر زاد.
ساحل لختی ها را نمی توانم تصور کنم اما چادرسیاه و روبنده و بسیجی و کمیته و ترس را می توانم تصور کنم.

پ ن : ابتذال را دیدی؟
...................................................................................................
ابتدای صفحه