برادرم در زمینه Network Marketing فعالیت می کند و به قول دوستانش یک لیدر موفق است.یک سال پیش که شروع کرد زیاد به موفقیتش اعتقاد نداشتیم. دندان آن یک میلیون تومانی را که بابت خرید دو سکه داده بود همان موقع کندیم . دو سه ماه اول که هیچ در آمدی نداشت و ما هم مرتب گوشه کنایه اش می زدیم.بعد طی ماه های بعد چنان در این کار حل شد که گویی از ازل و ابد برای مدیریت و دستور دادن و سخنرانی کردن آفریده شده است.شخصیتش یکباره چنان تغییر کرد که گاهی وقتی خواب است بالای سرش می نشینم و به خطوط آرام و صاف صورتش نگاه می کنم و سعی می کنم آن آدم قبلی را بیابم.
دیروز برایم اس ام اس زد که این هفته 4000 دلار گرفته است و دست آخر هم به کنایه گفت تو بچسب به همان حقوق چندغاز در ماهت!!!
چند روز پیش روی آینه اتاقش کاغذی دیدم که اهداف زندگیش را در آن مشخص کرده و نوشته بود.
اهداف کوتاه مدت : خرید یک جفت چوب اسکی ، خرید سیستم صوتی برای ماشین
اهداف میان مدت : خرید مزدا 323، خرید زمین در شمال
اهداف بلند مدت : تاسیس شرکت تجاری در کانادا ، سفر به دور دنیا
نگران عشق و دوست داشتن هستم که در اهدافش هیچ جایی برایشان نگذاشته است.
...................................................................................................
ابتدای صفحه