پانزدهم اردیبهشت ماه ۱۳۸۴ همه چیز خیلی آرام پیش می رود.خیلی آرام،آنقدر که دیگر دلم تکان می خواهد.
بالا و پایین شدن و دل به هم خوردگی می خواهد.ترس می خواهد.گریه و خنده می خواهد. دستشو روی بینیم کشید و گفت دختر بیا این کک و مک هاتو برات بردارم.میدونی چقدر صورتت عوض میشه؟ پرسیدم چقدر عوض میشه؟گفت انقدر که دیگه خودتو نمیشناسی. گفتم اونوقت خودمو گم می کنم؟ یه نگاهی کرد و سرشو انداخت پایین نسخه شو نوشت.بعد گفت:این کرمو شبها میزنی.یه ضد آفتاب قوی هم در طول روز می زنی. این لوسیون دست ساز رو هم روزی 2 بار روی صورتت می مالی و خوب ماساژ میدی. پرسیدم این شماره تلفن چیه آخرش نوشتین؟ گفت :اونم تلفن یک روانشناس خوبه که از دوستهای قدیمیه.کمکت می کنه خودتو پیدا کنی. یا شایدم گم کنی.یه جوری با هم توافق کنین. بعد دوباره یادش افتاد و گفت : دختر بیا این کک و مک هاتو بردارم. ![]() ...................................................................................................
|
![]() باغ بی برگی roksana@gmail.com دیگران گذشته ها گذشته |