نزدیکی های 3 صبح است .جمع شده زیر پتو خودم را تکان می دهم و خواب هم رفته است .
پرده با وزش باد آرام تکان می خورد و حجمی درونش شکل می گیرد و جلو می آید .
هیولایی در شب
دستم را دراز می کنم تا لمسش کنم خالی می شود و عقب می کشد.
بلند می شوم.سه قدم برمی دارم و اتاق تمام می شود.
من می مانم و دیوار تاریک روبرو
دو قدم به سمت چپ و برخورد به میز و دوباره سه قدم به جلو و تخت
همین
...................................................................................................
ابتدای صفحه