مطمئن هستم که کسی تا به حال از سردرد نمرده است.
مگر آنکه مثل دیروز من برای خلاصی از این درد سمجی که مثل نبض ولی با قدرت بیشتر توی مخش می کوبد، توی حمام هوس کند سرش را به کاشی های سفید و براق بکوبد.تصور ردی از خون سرخ و تازه که روی کاشی های دیوار و بعد سرامیک سفید کف راه می گیرد و با آب مخلوط می شود و دست آخر راهی فاضلاب می گردد حالم را بهتر کرد. اما دوش آب گرم فشارم را پایین آورد .
این مزیت را داشت که اگر هیچ وقت آن حالت خلسه و عرفانی و ملکوتی ناشی از دعا و نماز و غیره را درک نکردم و بهش نرسیدم،اما با فشار پایین و این سردرد لعنتی توانستم آن را تجربه کنم.
دلم می خواهد بدانم آن هاله نورانی که می دیدم یکی از فرشتگان مقرب خدا بود که بر سرم نازل شده بود یا اینکه چشم های من آلبالو گیلاس می چید.دست کم باید تکلیفم را با خدا معلوم کنم که بعد از این جنسیت فرشتگانش را مشخص کند.بالاخره عزرائیل هم باید یک حجب و حیایی داشته باشد و هر جایی بر سر آدم نازل نشود. (مگر در قالب براد پیت که قبلا هم گفتم استثناست)
...................................................................................................
ابتدای صفحه