پنج شنبه و جمعه ها برای من همیشه دو حالت دارد.یک هفته اتوبوس و جاده و خانه و گرما و مهربانی و دست آخر دوباره اتوبوس و جاده و دلتنگی و سرما و تنهایی،یک هفته هم خانه و در ودیوار خالی و سکوت و بی کاری و سرما و تنهایی.
خوبیش به این است که در هر دو حالت آخرش همان تنهایی و سرما می ماند.

کلاس رقص ایرانی خیلی خنده دارتر از آن بود که فکرش را می کردم.برای روحیه این روزهای من که عالی است.اشکالش اینجا است که این رقص با ناز و کرشمه ای که یاد می دهند فقط به درد این می خورد که در مهمانی همه بنشینند و فقط تو برقصی ،حالا با مهمانی های ما که همه می ریزند وسط و نیم متر هم جا برایت باقی نمی ماند که دست هایت را تکان بدهی خدا می داند که این زقص به چه کار من می آید. خانم مربی توضیح داد که کل دوره 3 ماه است و بعدش می توانیم رقص های دیگر را یاد بگیریم.مثلا عربی،آذری،لری،اسپانیش و قاسم آبادی.
خدایی من پایه قاسم آبادی اش شدم.
...................................................................................................
ابتدای صفحه