برگشتم خونه.
خوشحالم كه امسال عيد آرومي داشتيم.بدون آن بدو بدوي هميشگي آخرين روزها
و ساعت هاي مانده به سال تحويل و بيشتر خوشحالم كه خيلي زود زندگي به روال
عادي خود برگشت.لحظه سال تحويل هم برخلاف هميشهه نه خواب بودم و نه زير دوش.
يادم بود شمع ها را روشن كنم و خيره بمانم به ماهي هاي ريز توي تنگ كه يكيشان دو روز بعد مرد.فردا مي خواهم يكي دو تا گلدان گل بخرم.مادربزرگم
مي گويد سبزي گلدان به خانه بركت مي دهد.به اميد آنكه امسال سال شادي
و سلامتي و بركت براي همه باشد.

حافظ هم حسابي خجالتم داد و گفت:
ز كنج صومعه حافظ!مجوي گوهر عشق
قدم برون نِه اگر عزم جستجو داري
...................................................................................................
ابتدای صفحه