خوب توهمیشه دلت می خواست من اونی باشم که تو دلت می خواد اینه که آبمون هیچ وقت با هم توی یک جوب نرفت، دو سال و نیم پیش هم امتحان کردیم اون موقع هنوز نفهمیده بودم آدمها رو باید از تحصیلاتشون جدا کنم. هنوز آدم ها رو تجربه نکرده بودم.یاد نگرفته بودم که از دور خیلی ها خدا به نظر میان ولی وقتی بهشون نزدیک میشی هیچی نیستن...هیچی. یادت که نرفته، اون موقع می خواستی منو شکل بدی. یه دختر می خواستی خوشگل باشه بتونی باهاش پز بدی. خوش اخلاق ومهربون باشه براش ناز کنی، کم توقع باشه چیزی ازت نخواد. تحصیل کرده باشه،کار کنه، روشنفکر باشه ، یک کمی هم سنتی باشه، من که هیچ کدوم اینا نبودم. مایع هم نبودم شکل ظرفو به خودم بگیرم اینو همون ماه اول فهمیدم. تو هیچ وقت نفهمیدی، این بود که من غیبم زد. نه تلفن هاتو جواب دادم نه آفلاین ها تو، یادمه تو هم زیاد پا فشاری نکردی. در حد چند تا تلفن و چند تا آفلاین که بی جواب موند تو هم بی خیال شدی . چون میدونی که غرورت مهمترین چیزیه که تو زندگیت برای حفظ کردن داری. حالادو سال و نیم گذشته، میگن کوه به کوه نمی رسه آدم به آدم میرسه،
حالا ما دوباره به هم رسیدم.
تو هنوز هم دلت می خواد منو اون جوری که می خوای شکل بدی. ولی من هنوزهم مایع نیستم شکل ظرفو به خودم بگیرم
مگر اینکه ظرف رو خیلی دوست داشته باشم و از قضای روزگار من از تو متنفرم.
...................................................................................................
ابتدای صفحه