خوب یادم میاد پارسال همین موقع ها بود شاید یکی دو هفته زودتر آره فکر کنم شب یلدا
نشستم و آرزوهامو یکی یکی برات شمردم آخرشم اضافه کردم که این دیگه آخریشه،
یادم میاد قول دادم که دیگه هیچ درخواستی ازت نداشته باشم.
حالا درست یکسال گذشته.
می دونی آرزوهای اون شب تقریبا برآورده شدن.
تنها اشتباهم این بود که فایل آرزوهامو اون شب بستم.
حالا می خوام یک پرانتز کوچولو باز کنم و یکی دو تای دیگه بهشون اضافه کنم.
شاید هم دو سه تای دیگه یا چهار پنج تای دیگه یا ... اصلا می خوام فایلو باز کنم و
دیگه هیچ وقت نبندم.
نگو که دارم تقلب می کنم.
شرط نذاشتیم که دست به مهره بازی قبوله.

پ ن : دیشب که دلم گرفته بود رفتم سراغش،گفت :

عافیت می طلبد خاطرم ،ار بگذارند
غمزهء شوخش و آن طرهء طرار دگر
باز گویم که نه در این واقعه حافظ تنهاست
غرقه گشتند در این بادیه بسیار دگر
...................................................................................................
ابتدای صفحه