هر چند شنبه ها با حسرت چند دقیقه خواب بیشتر و کش و قوس فراوان از خواب بیدار
می شوم ولی این فکر که می دانم شنبه ها زود می گذرند آرامم می کند. خیالم راحت است
که انقدر در کار غرق می شوم که تا سرم را بچرخانم عقربه های ساعت روی 4 ایستاده اند.
یکشنبه ها هم بد نیست.کمی کندتر می گذرد ولی نه انقدر که کسل کنننده باشد.
دوشنبه ها ولی همیشه بد شروع می شوند.دیر از خواب بیدار می شوم ،در ترافیک
می مانم و دیر می رسم.پشت میز که می نشینم میدانم دوباره یکی از آن دوشنبه های
کش دار را خواهم گذراند.از آن دوشنبه هایی که دلم می خواهد همه خاطراتش از یادم برود.
راستی چرا همیشه دوشنبه ها؟ انگار سرنوشتی در این دوشنبه ها وجود دارد که قسمتیش
سهم من است.سهم من از دوشنبه ها فقط خاطراتی است که هر جا سرم را بر می گردانم
از جلوی چشمانم عبور می کنند. عقربه های ساعت 8:43 صبح را نشان می دهند .
چرا من احساس می کنم ساعت هاست در این دوشنبه مانده ام؟
...................................................................................................
ابتدای صفحه