سر شام هم صحبت یکی از مهمانان شدم.خانم جوانی که به تازگی درسش را تمام کرده و
به اتفاق همسرش برای گذراندن طرح پزشکی به اراک آمده اندو در یکی از روستاهای
اطراف طرحش را می گذراند. گفت که وضع درمانگاه روستا زیاد هم بد نیست. نمی دانم
چه طور صحبت به فیلم عروس آتش و سنت ها و مناطق محروم و فقیر اهواز کشیده شد.
یکی از تجربیات هولناکش را برایم تعریف کرد.
گفت : " یه شب کشیک یکی از بیمارستان ها ی پایین شهر اهواز بودم که از کلانتری
اومدن و گفتن برای معاینه دو تا جسد یک پزشک زن می خوان چون به پزشک پزشک
قانونی دسترسی نبود من همراشون رفتم.ماشین توی کوچه پس کوچه های محله های خیلی
فقیر پایین شهر گشت و جلوی یک خونه قدیمی ایستاد.خونه که چه عرض کنم.دور تا دور
حیاط پر از اتاق هایی بود با درهای آهنی و بدون هیچ پنجره ای به بیرون. خیلی کثیف .
توی یکی از اتاق ها جسد دو تا دختر یکی 14 ساله و یکی 18 ساله افتاده بود دستهاشونو
ازپشت بسته بودن و توی خواب سرشونو بریده بودند. نسبت عمه و برادرزاده با هم داشتن
و هر دو توسط برادرهاشون کشته شده بودند.من که این همه مرده دیده بودم جرات نمی کردم
بهشون دست بزنم. کوچیکه رو تا تکون دادم تمام محتویات گردنش بیرون افتاد.بازپرس
آگاهی ازم خواست هر دو رو معاینه زنانه بکنم.من قبول نکردم. هر دو رو توی خواب
کشته بودن .مثانه های طفلکی ها پر بود و تا بهشون دست می زدم تخلیه میشد.زیر بار نرفتم.
گفتم مسئولیت این کارو قبول نمی کنم و باید پزشک قانونی برای معاینه بیاد.ظاهرا دلیل
کشتن هر دو مسایل ناموسی بود.بعدا معلوم شد هر دو دختر بودن و هر دو قربانی
تعصب کور برادرهاشون شدن.تا اونجایی که بعدا شنیدم چون شاکی خصوصی هم وجود
نداشت و اهل طایفه هم از قاتل ها حمایت کردن هیچ پیگیری برای دستگیری اونا انجام نشد.
...................................................................................................
ابتدای صفحه