دیدم 2 سا ل و دو ماه است که دارم خواب میبینم. آن هم یک خواب تکراری. دیگر کم کم داشت دلم را می زد. آدم چقدر می تواند خودش را گول بزند و سر خودش شیره بمالد.
گفتم حالا که قبول کرده ام تمام واقعیت های زندگیم را بپذیرم و دست از رویاپردازی بردارم این یکی را هم بپذیرم.از قدیم هم گفته اند نه با حلوا حلوا کردن دهن کسی شیرین می شود نه با خواب دیدن کسی نویسنده
گیرم که دو سال و دو ماه تمام هم خواب بیند.چه فایده!!
این بود که اینجا شد باغ بی برگی.
حالا چرا یک دفعه و بی مقدمه خودم هم نمی دانم.
...................................................................................................
ابتدای صفحه