مثل آب برای شکلات ( لورا اسکوئیل) مترجم مریم بیات

# خیلی سعی می کنم از این رخوتی که مانند سریش به من چسبیده است خلاص شوم.
رخوتی که حتی با کش و قوس دادن های فراوان به بدنم هنگام صبح هم از بین نمی رود.
بی حسی که آرام آرام درونم رخنه کرده است.جایی آنجا ،کاش می دانستم کجا،حیف که از
آناتومی بدن هم چیزی نمی دانم.همین را می دانم که این توده کوچکی که سمت چپ بدنم قرار
گرفته است و مرتب می تپد اسمش قلب است.حالا شاید همان دور وبر قلبم اشباح کوچکی
را حس می کنم.

جاده
انتظار
جاده
انتظار
انتظار
...................................................................................................
ابتدای صفحه