می دانی خداوند خیلی چیز های دیگر هم آفریده است.
این رزیتا و دوستش به نظرم کمی احمق می آیند و گرنه در این مواقع سگ که سهل
است فکر کنم اگر شیر غران هم باشد بتوان از سر بازش کرد.باید ببینیم چه چیز باعث
می شود که رزیتا و دوستش به جای فکر کردن به قفل و کليد و اتاق‌هاي دربسته و
تخت‌خواب های آشفته‌ي گيج وسوسه‌کننده و بالش‌هاي نرم اغواگر در کنار هم بنشینند
و به چشم های هم نگاه نکنند.فیلم ببینند و از همه جا حرف بزنند و بگذارند
زمان همین طوری بگذرد و بعد آهی بکشند و هر کدام دنبال کار خود بروند.
تازه اگر این رزیتای شما انقدر صادق باشد که راست بگوید.آخر این قضیه سگ به نظر
فقط یک بهانه می آید.میدانی که در این دوره و زمانه خیلی ها دلشان می خواهد خود را
پاک و منزه نشان دهند.
یک مورد دیگر،رزیتا کمی به نظرت لوس نمی آید؟
می توانستی مثلا اسم مرا برایش بگذاری!
...................................................................................................
ابتدای صفحه