نه اینکه بخواهم اینجا چیزی ننویسم.نه...

شاید نوشتن در این صفحه سفید هم مثل خیلی کارهای دیگر برایم بی اهمیت شده باشد.

این روزها فقط تک و توک آدمهایی برایم باقی مانده اند که حضورشان آرامش به زندگیم میدهد.

در این هوای گرم لک و لک کنان پیش می روم و امیدوارم آن مسیر روشنی که به دنبالش هستم را پیدا کنم.

ته دلم چیزی می گوید که باید امیدوار باشم.

امشب شهاب باران است.می خواهم با دیدن اولین شهاب ثاقب چشم هایم را ببندم و آرزو کنم.َ


...................................................................................................
ابتدای صفحه