تا دو هفته پيش دلم مي خواست يك خونه داشته باشم.همش به اين فكر مي كردم كه چي براي خونه ام بخرم.چه جوري تزئينش كنم. يكي دو روزي با شوق سري به چند تا مغازه زدم.گليم هاي خوشگل ديدم.پرده انتخاب كردم.
شبها بخش خانه هاي اجاره اي نيازمندي هاي همشهري رو ورق مي زدم و دور آگهي هايي كه به نظرم مناسب ميومدن خط مي كشيدم.7 ميليون ماهي 20 تومن شمس آباد.10ميليون رهن كامل پاسداران.دلم پيش اين يكي گير كرده بود. كف پاركت.آشپزخونه اوپن با پاركينگ و آيفون تصويري.
يه پشت دري خوشگل هم توي سهروردي ديدم براي جلوي در وروديش.
توي شريعتي هم يك آينه با قاب چوبي ديدم.چشممو گرفته بود.
براي توي راهرو.
دنياي كوچيكيه.هزارتا اتفاق پيش بيني نشده براي آدم ميوفته.كه ترتيب خواسته ها رو به هم ميزنه.
گرفتن خونه فعلا توي ليست آرزوهام يك كمي رفت پايين.
يك كمي بيشتر از يك كمي.
شايد دفعه بعد كه آرزوهامو هم بزنم اون ته ها برسم به خونه.
باز هم شبها نيازمنديهاي همشهري رو جستجو مي كنم.صفحه كاريابي.
كاگر ماهر تراشكار....پرستار كودك...مهندس عمران...گرافيست حرفه اي
منشي مسلط به تايپ فارسي و لاتين...برنامه نوسي ويژوال بيسيك آشنا به بانك هاي اطلاعاتي...دور اين يكيو خط مي كشم.
...................................................................................................
ابتدای صفحه