بچه ها دور هم جمع شده اند و عکس نگاه می کنند.از آن عکس های قدیمی سیاه و سفید با لبه های کنگره گنگره.آدمهای داخل عکس سیخ کنار هم ایستاده اند و زل زده اند به دوربین،به عکس خیره می شوم و سعی می کنم چهره مرد جوان داخل عکس را از لا به لای چین و چروکهای صورت آبدارچی پیر شرکت بشناسم.
بعد از ناهار وقتی ظرف غذایم را داخل ظرفشویی می گذاشتم پرسیدم آقا رضا چند ساله ازدواج کردین؟گفت:35 ساله،پرسیدم چند تا بچه دارین؟
وقتی گفت بچه ندارم برق حسرت یک آرزوی برآورده نشده را در چشمانش دیدم.
...................................................................................................
ابتدای صفحه