سر راه خرید می کنم.مغازه میوه فروشی شلوغ است و گرم.هوس لوبیا پلو کرده ام.
لوبیاهای تازه و باریک.یکی را می شکنم ببینم نخ نداشته باشند.فروشنده پسر جوانی با لپ های سرخ ، می گوید 3 کیلو 1000 تومن،می مانم با 3 کیلو لوبیا چه کار کنم.کمی چانه می زنم و راضی می شود یک کیلوونیم برایم لوبیا بکشد.به خانه که میرسم پشیمان می شوم،بی حوصلگی مزمن گریبانم را گرفته است.هوس لوبیا پلو هم از سرم پریده.یادم نمی آید مامان قبل از خرد کردن لوبیاها را می شوید یا بعد از خرد کردن.آب را با فشار روی آبکش می گیرم.
سرم را زیر دوش بالا می گیرم و آب با فشار گرد و غبار و آرایش از صبح مانده روی پوستم را می شوید.زنگ موبایل قطع نمی شود.
از حمام که بیرون می آیم روی سرامیک رد پاهای خیس به جا می ماند.
گوشت و لوبیاهای خرد شده را حسابی تفت می دهم و برنج خیس شده را اضافه میکنم.نمی دانم آبش کافی است یا نه.هم خانه ای دیر کرده است.
پوست گوجه ها را می گیرم.کاهو ها را ریز خرد می کنم و رویشان را با گوجه و خیار حلقه حلقه شده تزئین می کنم.
لوبیا پلو دم کشیده است.به نظرم مزه اش چیزی کم دارد.
ظرفها را که می شویم یاد دارچین می افتم.لوبیا پلو بدون دارچین مثل آبدوغ خیار بدون سبزی میماند.
...................................................................................................
ابتدای صفحه