عدس پلو نپختم.ملحفه ها را نشستم.دستشویی را تمیز نکردم.به ظرف های نشسته داخل ظرفشویی نگاه هم نکردم.کف اتاق را دستمال نکشیدم.لباس ها را اتو نکردم.دوش گرفتم. ملافه ای دور خودم پیچیدم.جلوی تلویزیون نشستم .چیپس موسیر با ماست خوردم و کانالها را بالا و پایین کردم. از 1 تا 177 و از 177 تا 1.
مامان زنگ زد.پدرم تا آخر شهریور بازنشسته می شود.همیشه در ذهنم زمانی پدرم را بازنشسته تصور می کردم که من ازدواج کرده باشم و بچه داشته باشم.حالا من 26 ساله هستم و پدرم در سن 56 سالگی بازنشست می شود.چقدر دلم تنگ شده است برای آغوشت....
...................................................................................................
ابتدای صفحه