پشت میز آشپزخانه نشسته ام و کشمش پاک می کنم.نوک انگشتانم نوچ شده و به هم می چسبند.هر از گاهی خیسشان می کنم.کشمش ها را مامان فرستاده.زنگ زد گفت:کشمش قرمز برای عدس پلو.نگفتم که عدس پلو با کشمش قرمز و گوشت قلقلی را باید دور هم خورد.به نظرم مسخره می آید که اینجا پشت این میز تنهایی بنشینم و عدس پلو بخورم.
یک کیسه کشمش سبز هم دارم،با گردو.مامان بزرگ فرستاده .گفت:از سر کار که میای بخور قوت بگیری.تابستانها بعد از ماه غوره پزان که شهر پز از انگورهای جور وا جور می شود،مادر بزرگ سراسر زیر زمین را طناب کشی می کند و کم کم صندوق صندوق انگور قرمز و سبز کشمشی را روی طنابها آونگ می کند.بچه تر که بودم طناب ها را تکان می دادم و رقص خوشه های انگور را نگاه می کردم.آخر های شهریور انگور های نیمه خشک شده را باز می کند ،چوبهایشان را می گیرد و روی سبدهای بزرگ حصیری توی ایوان پهن می کند ورویشان را با پارچه ای می پوشاند.مادر بزرگ کشمش های مغازه را دوست ندارد.می گوید کشمش باید طبیعی خشک شده باشد.
کشمش پاک کردن عجب کار سختی است.حوصله ندارم.کاش برایم حوصله می فرستادید.
...................................................................................................
ابتدای صفحه