اگر فرض کنم زندگی برام مثل بالا رفتن از یک صخره بلند بوده و هست،
باید بگم اوایلش خیلی خوب بود. مسیرصحیح که تعیین شده بود.
کفش محکم هم داشتم دو سه نفری هم همراهیم می کردن. مطمئن بودم که سقوط
نمی کنم. ترس از ارتفاع هم نداشتم.راهمو آهسته آهسته پیش می رفتم و هر جا هم
کم میاوردم خوب یکی بود که هوامو داشته باشه.تا یه جایی از مسیر راحت بودم.از یک
جایی به بعد همراهام کمتر شدن. راه سخت شد.مسیر عوض شد.ترس از ارتفاع هم
اومد جا خوش کرد.حالا که نگاه می کنم میبینم فقط دو دستی صخره رو چسبیدم که
نیفتم.بالا رفتن گاهی اوقات برام انقدر سخت شده که ترجیح میدم همونجایی که
هستم بمونم و دو دستی موقعیت امنو بچسبم و قید ریسک کردنو بزنم.
بی انصافیه که از یک جایی به بعد همه مسیرو خودم باید پیدا کنم.بی انصافیه که
کسی هم نباشه همراهیم کنه.با این حال آهسته و آروم خودمو بالا می کشم.
امروز به این نتیجه رسیدم که بد جوری دو دستی به این صخره چسبیدم.
فکر کنم بد نیست یک کم موقعیتمو عوض کنم. حتی اگر نتیجه اش یک کم
سقوط و ترس باشه.
...................................................................................................
ابتدای صفحه