خواب دیدم که روی تخت خودم توی اتاق خودم خوابیدم.توی خواب از احساس لیزی و
لزجی رختخوابم از خواب پریدم و پتو رو کنار زدم و چراغ کنار دستمو روشن کردم.
تمام تشک و پتو و بالشتم پر از خون بود. انقدر زیاد که وقتی بالشتمو فشار میدادم خون
قل قل می کرد و بیرون میزد.جیغ زدم و از خواب پریدم. چراغو روشن کردم و با وحشت
پتو رو کنار زدم. خبری از خون نبود. تا صبح خوابم نبرد. دلم می خواست زنگ بزنم
خونه. یک کم راه رفتم. پنجره رو باز گذاشتم .پوست بازوهام از سرما دون دون
شده بود. قلقلکم میومد. دلتنگ بودم.خودمو زیر پتو گوله کردم و انقدر گریه کردم که
خوابم برد. صبح زنگ زدم مامان.گفت مامان بزرگ سکته کرده.ولی حالش خوبه.
یاد خوابم افتادم.
...................................................................................................
ابتدای صفحه