نمی دونم چرا این روزها کلنگ گرفتم دستم و خاطرات بچگیمو کند و کاو می کنم.
شاید از تنهایی باشه و بیکاری.
دیشب یادم اومد که خیلی که کوچیک بودم گاهی مامان از دستم عصبانی میشد و
می گفت دیگه دوستت ندارم. سالهای بعد فهمیدم که این اصلا امکان نداره که منو
دوست نداشته باشه. حتی اگر بدترین بچه دنیا باشم.ولی اون موقع یادمه که مغز
کوچیکم اینو نمی فهمید و فکر می کردم حالا که مامان منو دوست نداره من بیچاره
ترین موجود روی زمینم. هر چند در طی سالهای بعد اینو فهمیدم که مامان
همیشه دوستم داره و همه سختگیری هاش هم به همین خاطر بوده.
کاش می دونست چقدر دوسش دارم.

#پنج شنبه محمد رضا گلزار میاد شرکت ما.از همین الان با بچه ها قرار گذاشتیم
تریپ کلاس و کم محلی بزاریم حالش گرفته بشه.(لات شدم امروز)

#مامان و پدرم دو سه روزی تهران هستن. من حالم خوبه و امروز
به نظرم واقعا روز زیباییه.
...................................................................................................
ابتدای صفحه