خونه من دارم میام. فردا شب اونجا هستم . منتظرم باش.
کاش میشد امروز و فردا عقربه های ساعت تند تر حرکت کنن،اصلا با هم مسابقه
بزارن ، هر کدوم زودتر برسه به ساعت 3 بعد از ظهر روز 2 شنبه یک ماچ آبدار طلبش.
کلی خرید کردم . نمونه کامل یک شهرستانی !!!!تند تند هم زنگ میزنم چیزی نمی خواین
بخرم ، فقط داداشمه که دست رد به تعارف های من نمیزنه . آهای من دارم میام.....
هیچ وقت فکر نمی کردم دلم برای شهر کوچیکم تنگ بشه. برای کارخونه های گنده و
بی ریختش که به محض ورود به شهر توی ذوقت میزنه ، برای خیابون های باریک و
شلوغش و برای همه آدمهایی که 26 سال باهاشون زندگی کردم.....

پ.ن : این روزها هیچ کسی وجود نداره که بخوام توی چشمهاش نگاه کنم و حرفی بزنم...
هیچ کس... این روزها من هم حرفی برای گفتن ندارم...جز اینکه دلم تنگ شده ...
برای خیلی چیزها و خیلی کسها ....و فکر کنم انقدر گفتم دلم تنگ شده
دلم تنگ شده ... که گندشو مسخره کردم!!!!اون کسی هم که توی پست قبلی نتونستم
بهش حرفمو بزنم من بودم توی آینه ....من از توی آینه چنان نگاهی بهم انداخت که
نتونستم بگم دلم تنگ شده.......
...................................................................................................
ابتدای صفحه