از روی پل رد میشدم. یک لحظه ایستادم و از لبه نرده خم شدم پایینو نگاه کردم.
ارتفاع زیاد بود. ماشینها هم با سرعت رد میشدن.سرعت زیاد و ارتفاع.
فکر کردم فقط چند ثانیه طول می کشه. شاید در حد یک دو و سه گفتن. بیشتر خم شدم
ولی دستم را محکم به نرده ها گرفته بودم.اگر بیشتر خم میشدم .....
سرم را بالا گرفتم و به خورشید رنگ پریده نگاه کردم.یک قدم به عقب برداشتم.
خندیدم و راهم را در پیش گرفتم. نه! هنوز انقدر احمق نشدم.....
...................................................................................................
ابتدای صفحه