سوم بهمن ماه ۱۳۸۲ از روی پل رد میشدم. یک لحظه ایستادم و از لبه نرده خم شدم پایینو نگاه کردم.
ارتفاع زیاد بود. ماشینها هم با سرعت رد میشدن.سرعت زیاد و ارتفاع. فکر کردم فقط چند ثانیه طول می کشه. شاید در حد یک دو و سه گفتن. بیشتر خم شدم ولی دستم را محکم به نرده ها گرفته بودم.اگر بیشتر خم میشدم ..... سرم را بالا گرفتم و به خورشید رنگ پریده نگاه کردم.یک قدم به عقب برداشتم. خندیدم و راهم را در پیش گرفتم. نه! هنوز انقدر احمق نشدم..... ![]() ...................................................................................................
|
![]() باغ بی برگی roksana@gmail.com دیگران گذشته ها گذشته |