دوم بهمن ماه ۱۳۸۲
#دنبال یک پانسیون می گردم که هم ارزون باشه هم تمیز هم مطمئن و هم اینکه بوی
خونمونو بده. بوی ملافه تخت خودمو. چی ؟ یافت می نشود؟؟؟میدونم.

#خواب دیدم که روبروی من نشسته . با همون لبخند کج همیشگی گوشه لبهاش
که همیشه فکر می کردم به من اشاره داره و با همون نگاه همیشگی عاقل اندر سفیه .
نگاه یک بزرگتر به یک دختر کوچولوی ساده . فقط اشکالش این بود که من دختر کوچولو
نبودم.
...................................................................................................
ابتدای صفحه