سی ام دی ماه ۱۳۸۲ من اینجا هستم. درست وسط هزارتوی زندگی.گم نشده ام . بیراهه زیاد رفته ام.
به بن بست خورده ام. برگشته ام و راهی دیگر را در پیش گرفته ام.من اینجا هستم . درست وسط هزارتوی زندگی.دستم را به دیوار میکشم و در تاریکی کورمال کورمال پیش میروم.سکندری می خورم . زمین می خورم . برمی خیزم و دوباره آهسته و آرام پیش میروم. گاهی یک راه را چند بار میروم و برمی گردم. گاهی دورخودم می چرخم. هنوز در ابتدای راه هستم.هزار توی من سقف ندارد ولی تاریک است . گاهی که روشن می شود به اطرافم نگاه می کنم . سرم را بالا می گیرم و پیش میروم. من اینجا هستم. وسط هزارتوی زندگی.گم نشده ام .هنوز در ابتدای راه هستم آهای تو که آن بالا نشسته ای و من را نظاره می کنی ، میتوانی بگویی من در کجای این هزار تو هستم؟ # برج بیژن....میدان محسنی ...پارسال همین موقع ها 45 دقیقه پایین این برج فراموش شدم. ![]() ...................................................................................................
|
![]() باغ بی برگی roksana@gmail.com دیگران گذشته ها گذشته |