بیست و سوم دی ماه ۱۳۸۲ صبح به نظرم خیلی زیبا بود.با وجود اینکه نیم ساعتی دیر رسیدم و یک ساعت و ربع هم
توی راه بودم ، با این حال ازش لذت بردم.ریز و آروم و نوید دهنده شروع یک روز خوب، توی ماشین روی بخار شیشه کلی چیز نوشتم ، از همون چیزهایی که مریمی میگه توی تابستون باید کلی روی شیشه ها کنی تا بخار ببنده و بتونی روش بنویسی. بعد هم چشمهامو بستم و چرت زدم.بارون ریز و آروم میتونه نوید دهنده یک روز خوب باشه. بدم نمیومد صورتمو بگیرم بالا وبزارم بارون همه چیزو بشوره.هر چند بعدش با رد سیاه ریمل و گونه های گلی حتما مثل دلقک سیرک می شدم.امروز باید روز خوبی میشد.ولی نشد ، از بارون بدم میاد، از خیس شدن و گلی شدن متنفرم ،دلم می خواد برم خونه خودمون.بارون ریز و آروم میتونه شروع خوبی باشه........ ![]() ...................................................................................................
|
![]() باغ بی برگی roksana@gmail.com دیگران گذشته ها گذشته |