بیست و هشتم آذر ماه ۱۳۸۲ اگر مي دونستم كي سرنوشت آدمها رو مي بافه ، ازش مي خواستم مال منو كلا بشكافه...
( خانه اي روي آب( من اگر مي دونستم سرنوشت آدما رو كي مي بافه ازش مي خواستم مال منو يك قسمتهاشو بشكافه ، با يك رنگ ديگه ببافه ، مثلا آبي بد نبود ، چون فكر كنم اين روزها فقط تو قسمت خاكستري سرنوشتم هستم ، تازه ازش مي خواستم يك كم بوي بارون هم لا به لاي بافتهاش بزاره ، اگر برام مرام بزاره و سه بعدي ببافتش كه نور علي نور ميشه،اين جوري از زواياي مختلف مي تونم ببينمش ، سرنوشتمو ميگم .... اگر چهار بعدي ببافه كه ديگه مرام كش ميشم ، بعد چهارمش ميشه قطره هاي همون بارونه كه بوشو بين تارو پود سرنوشتم بافته...... پ.ن : نه توتو و نه مرغ خالي... مرغ عشق!!!! ![]() ...................................................................................................
|
![]() باغ بی برگی roksana@gmail.com دیگران گذشته ها گذشته |