چهاردهم آذر ماه ۱۳۸۲ سه شنبه نمايشگاه وب و نشريات الكترونيك
پر بود از پسرهاي خوش تيپ كت و شلوار پوشيده و كراوات زده و .. و دخترهاي خوشگل و خوش آرايش، ظاهرا همه بلاگ نويس ها روزهاي قبل آمده بودن براي همين خيلي خلوت بود.خداييش هم چيز خاصي نداشت كه ارزش اين همه راه كوبيدن و رفتنو داشته باشه. براي من البته خيلي خوب بود . با چند نفر قرار داشتم و تا دلتون بخواد خنديدم و پشت سر مردم غيبت كرديم.وسط اون هير و وير خنده و غيبت يك آقايي كه فكر كنم والسي بود آمد تقاضا كرد ما هم در گفتگو شركت كنيم ، ولي چون نشست و گفتگوي بلاگ نويس هاي ادبي بود من يكي كه نرفتم ، با اين بلاگ بي ادبي كه من دارم ... پنج شنبه هم يك تصادف كوچولو كردم ، يه اين صورت كه يك پيكان منو نديد ( از بس كه كوچولو هستم ، بچه هايي كه منو ديدن شهادت ميدن) و زد به زانوم ، اولش زياد بد نبود. اما الان ديگه تقريبا نمي تونم راه برم . ![]() ...................................................................................................
|
![]() باغ بی برگی roksana@gmail.com دیگران گذشته ها گذشته |