روزمرگي 1

از كفر من تا دين تو

زنگ ميزنم آرايشگاه وقت بگيرم ، سه شنبه ساعت 10 صبح ، كلاس دارم نمي تونم
بيام ، ok ، پس ميره هفته ديگه يك شنبه ساعت 4 بعد از ظهر ، زودتر وقت ندارين ؟
sorry همه وقتهامون پره ،( دكتر فوق تخصص مغز و اعصاب زودتر وقت مي داد )
يك شنبه ساعت 4 ، حوصله هم ندارم برم ، سلانه سلانه راه ميوفتم ، آفتاب خوبيه ،توي
آرايشگاه 2 دو تا دختر 17، 18 ساله نشستن با يك زن نسبتا مسن ، دختره ميشينه
روي صندلي و از آرايشگر مي خواد كه ابروهاشو دخترونه برداره ، آخه مدرسه ايراد
ميگيرن ، به محض اينكه آخرين امتحانمو بدم ميام ابروهامو باريك باريك مي كنم.
يك تابلو كوچيك گوشه ديوار آويزونه ، لطفا از آوردن بچه و همراه اضافي جدا خودداري
كنيد ، بدون وقت قبلي مراجعه نفرمايين ، كاش به جاي درس خوندن ديپلم آرايشگري
گرفته بودم ، حداقل خودمو بلد بودم آرايش كنم ، چه مدلي براتون بردارم ؟
زياد باريك نشه ، دردم مياد ، براي اينكه خودشو راحت كنه و كارشم زود تموم بشه
دورشو تيغ ميزنه ، گوشه ابرومو يك كوچولو مي بره ، الكل كه ميزنه ميسوزه ، كارش
كه تموم ميشه خودمو توي آينه نگاه مي كنم ، نه بد نشد ، چقدر بدم خدمتتون ،
قابل نداره ،خواهش مي كنم ،2000 تومن ، 10 دقيقه 2000 تومن !! از مدير عامل
كارخونه بيشتر در مياره ، هوس مي كنم آرايش كنم ، يك كم كرم و روژ لب ، توي آينه كه
نگاه ميكنم احساس خوبي دارم ، از در ميام بيرون ، هنوز احساس خوبه رو دارم ،
يك پيرزن از كنارم رد ميشه ، جوري كه من هم بشنوم زمزمه ميكنه " دوره آخر زمون شده ، شمر هم تو ماه رمضون لب هاشو قرمز نمي كرد " احساس خوبه به يكباره ميپره .

پ . ن : رژ لبم قهوه اي بود
پ . ن : تا اونجايي كه يادمه شمر مال قضيه امام حسين بود ربطي به رمضان نداشت!!!
...................................................................................................
ابتدای صفحه