بیست و هفتم مهر ماه ۱۳۸۲ براي استراحت كه از كلاس بيرون اومديم ، كنارم نشست .
گفت : " ابتدايي مدرسه استقلال مي رفتي ؟" : بله ، چه طور ؟ :" من يك سال از شما بالاتر بودم ،تو و اون دوستت هميشه به هم چسبيده بودين . يادته ؟" دوستم يادم بود ، آخه تا ديپلم به هم چسبيده بوديم ، دانشگاه هم يك جا رفتيم ، رشته هامون فرق داشت ، 2 ساله كه نديدمش، ازدواج كه كرد.... گفت :" يادته بمباران بود ، ميبردنمون توي زير زمين ، بچه ها جيغ مي كشيدن. ولي تو هميشه مي خنديدي ، آره يادمه كه هميشه مي خنديدي . يادم نبود . ترس يادم بود . گريه يادم بود . خنده يادم نبود . گفت :" توي زيرزمين تاريك تاريك بود . فقط نور چراغ قوه خانم مدير بين اون همه شاگرد ترسيده و لرزان مي چرخيد و بهشون دلداري ميداد . تو و دوستت هميشه سر خودتونو گرم مي كردين . شعر مي خوندين . يادته ؟ يادم نبود . صداي جيغ بچه ها يادم بود . چهره ترسان مامان وقتي ميومد دنبالم . يادم بود . شعر خوندن يادم نبود. پرسيدم : شيطون بودم ؟ با تعجب گفت :" مگه يادت نيست ؟" چيزي نگفتم ، كلاس كه شروع شد ديگه حرفي نزديم . از ديروز كه خاطرات سالهاي ابتدايي رو مرور مي كنم چيز زيادي به يادم نمياد . همش يك سري تصويرهاي محو .يادمه كه كلاس سوم بيخودي تنبيه شدم . يادمه حق نداشتيم توي حياط بدويم . از نمره انضباطمون كم مي شد . يادمه هيچ وقت پفك دوست نداشتم.يادمه از مشق نوشتن بدم ميومد. تنها چيزي كه خوب يادمه اين بود كه خجالتي بودم . بر خلاف ظاهرم هميشه خجالتي بودم. آره خوب يادمه كه هميشه مامان جاي من حرف ميزد . يادمه پدر برام يك عالمه كتاب مي خريد.مامان غر ميزد و من آرزو ميكردم به جاي مشق نوشتن بهمون اجازه بدن كتاب داستان بخونيم . يادمه از مدرسه كه بر مي گشتيم خونه ، مامان دوستم هميشه دم در منتظرش بود و بوسش مي كرد ، مامان من سر كار بود . يادمه از رفتن به خونه اي كه هيچ كس توش نبود متنفر بودم ، از اينكه خودم بايد غذا رو گرم كنم و تنهايي بشينم بخورم متنفر بودم ، از كارخونه مامان هم متنفر بودم كه مامانمو ازم گرفته بود ، از داداشم هم بدم ميومد ، آخه مامان از سر كار كه ميرسيد همش حواسش به اون بود . عصر مامان خسته بود ، من هم پر حرفي مي كردم ، يك دفعه مي گفت : واي ركسييييييييييي سرم رفت . و من هميشه فكر مي كردم سر مامان كجا ميره؟ ![]() ...................................................................................................
|
![]() باغ بی برگی roksana@gmail.com دیگران گذشته ها گذشته |