شانزدهم شهریور ماه ۱۳۸۲ درست مثل بازي قبلي اين من هستم كه خسته شده ام،
بازي قبلي دو نفره ، بدون داور و تماشاچي ، تو توي زمين خودت ايستاده بودي ومن توي زمين خودم ، كي اول بازي رو شروع كرد ؟ يادم نيست ... مهم هم نيست تو ميكشيدي زير توپ و بازي رو ميانداختي تو زمين من .... من هم شوت مي كردم ، محكم ..كفش پام نبود ، دردم ميومد ،اشك توي چشمهام جمع ميشد .. تو قهر مي كردي و مي گفتي بازم گريه .. من بازي نمي كنم ، من تند تند مي خنديديم و اشك هامو قورت مي دادم و درد پاهام يادم مي رفت و بازي دوباره شروع ميشد ، ميدوني اين من بودم كه خسته شدم ، از بازي بدون حمله و دفاع و تاكتيك و هيجان خسته شدم ، من گفتم بيا يك بازي ديگه ...تو خنديدي و گفتي ديدي طاقت نداري !! من گفتم بيا خط نقطه بازي كنيم .. علامت تو × و علامت من 0 ، باز هم يادم نيست كي بازي رو شروع كرد ، فقط ميدونم كه هيچ كدوم هيچ خونه اي پر نكرديم ، كاغذ بازيمون پر شده از خونه هايي كه 3 طرفش پر شده و طرف چهارم خالي مونده ، ميدوني من كم كم دارم از اين بازي هم خسته ميشم....... ![]() ...................................................................................................
|
![]() باغ بی برگی roksana@gmail.com دیگران گذشته ها گذشته |