اعصاب من شده مثل جاده دو طرفه ، همه توش ويراژ ميدن ،
من هم شدم پليس راهنمايي كه سر چها را ه مي ايسته و فقط نگاه
ميكنه!! و براي باز شدن راه هيچ كاري انجام نميده ...يه چيزي تو
!!!!مايه هاي لولو سر خرمني كه هيچ كلاغي ازش حساب نمي بره



غذا پريد توي گلوم ، انقدر سرفه كردم كه اشك از چشم هايم سرازير شد،
يادم افتاد آدم وقت خنده اشكش در مياد ، چاي هم كه ميپره گلوش باز
اشكش در مياد ، غصه دار هم كه هست اشكش در مياد،
عاشق هم كه ميشه اشكش در مياد ، دلش هم كه ميشكنه
باز اشكش در مياد...
...................................................................................................
ابتدای صفحه