بیستم مرداد ماه ۱۳۸۲ یادته ؟ من جیغ می زدم و شماها هی می رفتین جلوتر . جلوتر . انقدر که دیگه
باید روی نوک پاهایم می ایستادم و هی می پریدم بالا تا آب توی دهنم نره . پشت به موج و رو به ساحل می ایستادیم و زنجیر وار دست های هم دیگرو می گرفتیم . هی می گفتین موج که آمد بپرین بالا و بعد میامد . سنگین و غران .... می پریدیم بالا و یه جورایی روی موج می رقصیدیم . باد که شدید تر میشد موج ها هم بلندتر و خشمگینتر .. تازه اول با حالیش بود . یادت بود که همیشه پشت به موج وایسی وگر نه آب با شدت می زد توی صورتت و دهنتو که باز می کردی آب شور و تلخ یهو می ریخت توی دهنت .... و تا به خودت می جنبیدی موج بعدی ... اون وقت دیگه بازی نبود دیگه توی دستشو ن اسیر میشدی . پشت هم میومدن .. انقدر که چشمهات قرمز بشه و از شوری آب سرفه کنی . بزنی بیرون . بعد با شدت می کوبیدنت به سنگ ریزه های کنار ساحل انقدر که وقتی بیرون میومدی پاهای زخم و دست های خراشیده ات یادت می انداخت که دیگه با قوی تر از خودت شوخی نکنی. چرا یادم رفته بود ؟ دوباره زدم به آب یادم رفت پشت به موج پیش برم . یک دفعه زدم به موج . همون تلخی و شوری رفت توی گلوم . انقدر سوزوند که تا مدتها سوزشو تلخی رو توی گلوم احساس کردم . توی قلبم اما نه . به موقع نذاشتم پایین بره . پ.ن : از اشکالات نوشتن توی کافینت اینه که فرصت فکر کردن به نوشته ها را ندارم . ![]() ...................................................................................................
|
![]() باغ بی برگی roksana@gmail.com دیگران گذشته ها گذشته |