سی ام خرداد ماه ۱۳۸۲ ياد اون روز افتادي، ناخنت كشيده شد به تخته ، سر كلاس، پسرها گفتن : ايش!
گوشت تنمون آب شد ، اداي دختر ها رو در ميآوردن ، دختر ها سرشونو كردن تو هم و ريز خنديدن و تو بازم گچو كشيدي و ناخنت كشيده شد به تخته ، باز همه گفتن : ايش، حتي استاد هم خنديد ، اخم كردي و گفتي : پس چرا من چيزي احساس نميكنم و باز لج كردي و ناخنتو كشيدي به تخته ، يادته تا پايان مساله چند بار گوشت تن همه آب شد ؟ فرداش ناخناتو كوتاه كردي ، امروز پسره توي ماشين كنار دستت ، چه ناخن هاي قشنگي داشت ، كشيده و بلند، سوهان خورده و تميز ، از دستهاي تو تميز تر بود ، شرط ميبندم ، چون خجالت كشيدي و دستهاتو قايم كردي و وقتي رسيدي خونه با مسواك افتادي به جون ناخنهات ، وقتي تميز شدن لاك زدي، بعد يادت افتاد فردا بايد جايي بري و با لاك نميشه ، نشستي همه رو پاك كردي . ![]() ...................................................................................................
|
![]() باغ بی برگی roksana@gmail.com دیگران گذشته ها گذشته |