ياد اون روز افتادي، ناخنت كشيده شد به تخته ، سر كلاس، پسرها گفتن : ايش!
گوشت تنمون آب شد ، اداي دختر ها رو در ميآوردن ، دختر ها سرشونو كردن تو
هم و ريز خنديدن و تو بازم گچو كشيدي و ناخنت كشيده شد به تخته ، باز همه
گفتن : ايش، حتي استاد هم خنديد ، اخم كردي و گفتي : پس چرا من چيزي احساس
نميكنم و باز لج كردي و ناخنتو كشيدي به تخته ، يادته تا پايان مساله چند بار گوشت
تن همه آب شد ؟ فرداش ناخناتو كوتاه كردي ،
امروز پسره توي ماشين كنار دستت ، چه ناخن هاي قشنگي داشت ، كشيده و بلند،
سوهان خورده و تميز ، از دستهاي تو تميز تر بود ، شرط ميبندم ، چون
خجالت كشيدي و دستهاتو قايم كردي و وقتي رسيدي خونه با مسواك افتادي به جون
ناخنهات ، وقتي تميز شدن لاك زدي، بعد يادت افتاد فردا بايد جايي بري و با لاك
نميشه ، نشستي همه رو پاك كردي .
...................................................................................................
ابتدای صفحه