# توي فضاي نيمه تاريك اتاق از خواب پريدم، از بيرون صداي حرف
ميومد، همونجوري خواب آلود رقتم توي آشپزخونه ،
گفتم: مامان بزرگ خواب ديدم دارم وارد يه باغ بزرگ ميشم ، ولي پشت در
كفشهامو در آوردم !!
گفت :‌مادر جون باغ و سبزه كه نشونه خوبيه!!
گفتم‌: آخه موقع برگشتن هر چي گشتم كفشهامو پيدا نكردم!!
اين بار اخمهاش رفت به هم و گفت خيره مادرجون!!خيره!!
وقتي رفتم كه مسواك بزنم شنيدم به مامانم ميگفت مادر كفش بخت و اقباله!!
صد دفعه گفتم واسه اين بچه اسفند دود كن!!!!!

پ.ن : كسي كفش گمشده منو نديده؟؟؟؟؟؟؟


# پسر عمه اي دارم كه امسال از دانشگاه شريف فارغ التحصيل ميشه ، چند روزي عيد
مهمان ما بود،يك شب شام مهمان غريبه داشتيم ، سر ميز چون شلوغ بود از من خواست براش
غذا بكشم،ازش پرسيدم چي ميخوري؟ گفت: 30 درصد فسنجون ، 25 درصد مرغ و نصف يك پنجم
لازانيا!!!!!!! آخه حق داشتم بشقابو بكوبم توي سرش؟؟؟؟؟
...................................................................................................
ابتدای صفحه