چهاردهم اسفند ماه ۱۳۸۱ وقتي چمدانش را به قصد رفتن بست،
نگفتم:عزيزم ،اين كار را نكن. نگفتم:برگرد و يك بار ديگر به من فرصت بده. وقتي پرسيد دوستش دارم يا نه، رويم را برگرداندم. حالا او رفته و من تمام چيزهايي را كه نگفتم ، ميشنوم. نگفتم: عزيزم ، متاسفم،چون من هم مقصر بودم. نگفتم:اختلاف ها را كنار بگذاريم،چون تمام آنچه ميخواهيم عشق و وفاداري و مهلت است. گفتم:اگر راهت را انتخاب كرده اي ، من آن را سد نخواهم كرد. حالا او رفته ، و من تمام چيزهايي را كه نگفتم ، ميشنوم. او را در آغوش نگرفتم و اشكهايش را پاك نكردم، نگفنم:اگر تو نباشي زندگيم بي معني خواهد بود. حالا تمام كاري كه ميكنم گوش دادن به چيزهاي است كه نگفتم. گفتم:خدا نگهدار،موفق باشي. او رفت و مرا تنها گذاشت تا با تمام چيزهايي كه نگفتم،زندگي كنم. ![]() ...................................................................................................
|
![]() باغ بی برگی roksana@gmail.com دیگران گذشته ها گذشته |