آن گاه كه گل آماده شد ، خداي پنجه هنر درآن افكند، به هر فطعه
صورتي ميداد،به هر شكل حفره اي مي ساخت و چون حفره اي پديد مي آمد
برجستگي ها نمايان ميشد و چون برجستگي ها نمايان مي شد ، راه عبور
هوا از حفره ها و برجستگي ها لازم مي آمد.

صداي ابليس در بهشت طنين انداز شد:
آدم و حوا همان كردند كه من گفته بودم ، نه آنكه خداي فرموده بود،
آنان از اين پس به عشق هاي كوچك سرگرم ميشوند، گاهي عاشق ميشوند،
گاهي فارق، گاهي عاقل ، گاهي ديوانه ، گاهي تنها ، گاهي در جمع ، گاهي
برنده و گاهي بازنده ، آنان زندگي را براي زندگي كردن ميخواهند.

راستشو بخواين هر چي سعي ميكنم نميتونم اين داستان آدم و حوا رو باور كنم.
...................................................................................................
ابتدای صفحه