من جدا تصميم داشتم اين كارو بكنم ولي ديشب عزرائيل آنلاين بود باهاش مشورت كردم گفت: الان اصلا وقت مناسبي نيست.
هفته ديگه نامزدي دوستته و مراسمش به هم ميخوره اگر هم به هم نخوره همش گريه ميكنه و آرايشش به هم ميخوره
موقع امتحانات پايان ترم داداشته و ممكنه نتونه درس بخونه. فك و فاميل نميتونن از تهران بلند بشن بيان مراسم
تازه خودت رو بكشي دشمنات خيلي شاد ميشن.
منم به كوري چشم دشمنام تصميم گرفتم زنده بمونم.البته عزرائيل گفت الان بميري يك خوبي داره كه هر چي مار و ملخ و مورچه و ومارمولك
رفته خواب زمستاني !!! ميدونه من از اين جونورا ميترسم!!!!!!
...................................................................................................
ابتدای صفحه