پشت اين نقاب خنده
پشت اين نگاه شاد
چهره خموش مرد ديگريست
مرد ديگري كه سالهاي سال
در سكوت و انزواي محض
بي اميد و بي اميد
زيسته

مرد ديگري
كه پشت اين نقاب خنده
هر زمان به هر بهانه
با تمام قلب خود گريسته
مرد ديگري نشسته پشت اين نگاه شاد
مرد ديگري كه روي شانه هاي خسته اش
كوهي از شكنجه هاي نارواست
مرد خسته اي كه ديدگان بي تفاوتش
قصه گوي غصه هاي بي صداست

اي شما كه دل به گفته هاي من سپرده ايد
مرد ديگريست
اين كه با شما به گفتگوست
مرد ديگري كه شعرهاي من
بازتاب ناله هاي نارساي اوست

فريدون مشيري

دلم ميخواد يكي اين وبلاگو بخونه،ولي نميخونه،
دلم ميخواد بپرسه آدرسش چيه ولي نميپرسه،
آهاي با توام!!!
ميترسي - به تو بگويم - تواز زندگي ميترسي
از مرگ بيش از زندگي ،از عشق بيش از هر دو ميترسي.
...................................................................................................
ابتدای صفحه