شيخي به زني فاحشه گفتا : مستي.
هر لحظه بدام دگري پا بستي
گفتا :شيخا هر آنچه گويي هستم
آيا تو چنان كه مينمايي هستي؟

شرح حال آدمهاي بسياري در زمان ما.
اين روزا هر جا ميرم همه دارن از هم خرده ميگيرن،عيب هاي ديگران رو ميگن ، همه ميخوان مردم و جامعه
و ادبيات و اقتصاد و .... اصلاح كنن،ولي خودشون از همه بدترن،اكثرا توي يك سيكل بسته زندگي ميكنن،
همه ميخوان تابو شكني كنن ولي بيشتر تابو سازي ميكنن ،عقايد ديگران رو قبول ندارن، دم از دموكراسي و آزادي عقيده
ميزنن ولي كوچكترين انتقاد رو قبول نميكنن، شايد تاثير فضايي باشه كه توش زندگي ميكنن!!!!
ديروز رفتم كتابخونه ، جلسه تقد و بررسي يك كتاب بود،كنجكاو شدم ببينم چه خبره!!
از تعداد زيادي استاد و نويسنده هم دعوت كرده بودن،رفتم داخل سالن يك گوشه نشستم،
آقايي كه به اصطلاح نويسنده بود، اولش با لبخند گفت من حاضرم كه تمام انتقادات شما رو بشنوم،
ولي دومين نفر كه پشت تريبون رفت نويسنده مزبور تا گوشاش سرخ شده بود،وقتي تمام حرفها گفته شد و
همه نظرشون رو دادن و نوبت جواب دادنش رسيد ، اگر ميتونست همه رو خفه ميكرد،
وقتي شروع به جواب دادن كرد ، دهنش كف كرده بود ، دستاشو تكون ميداد ، عينكشو برميداشت ميكوبيد
روي ميز،بدتر از همه اينكه از اون راستهاي افراطي بود، خلاصه اينكه جلسه به هم ريخت،
يكي از خانوما به نويسنده گفت:آقا يك نويسنده بايد ظرفيت داشته باشه!!!! اونم گفت:من نميتونم تحمل كنم
يه ضعيفه به من اين حرفارو بزنه!!!!!!من نشسته بودم و ناخونامو كف دستم فشار ميدادم،
داشتم از خنده منفجر ميشدم،از توي سالن زدم بيرون،توي راه انقدر خنديدم كه هر كس نگاه ميكرد فكر ميكرد ديونه شدم.
حالا از ديروز تا حالا دارم فكر ميكنم ظرفيت من در شنيدن انتقاد چه قدره؟ ميخوام بدونم اين همه ادعا دارم چه قدرش حرفه مفته؟!!!!!
خودم فكر ميكنم همش!!!!!
...................................................................................................
ابتدای صفحه