شانزدهم دی ماه ۱۳۸۱ همين كه ميدوني پدر و مادرت دوستت دارن, كه هميشه پشتت هستن, كه هر وقت خوردي زمين, هروقت دلت شكست, هروقت كارت گير كرد,
دستت رو ميگيرن و از جا بلندت ميكنن, همين كه ميدوني يك داداش داري كه گاهي ميزنين به تيپ هم خونه رو ميزارين روي سرتون, گاهي انقدر برات جك ميگه كه از خنده غش ميكني و گاهي برات غيرتي ميشه, همين كه ميبيني دور و برت پر از آدمايي كه دوستت دارن,كه برات احترام قائلن,كه وجود تو براشون مهمه,كه تو رو فقط براي خودت ميخوان, همين كه صبح بلند ميشي ميبيني داره بارون مياد و تو هوس ميكني پابرهنه بري توي حياط و روي سنگها راه بري, همين كه ميتوني بدوي ,فرياد بزني,بخندي,گريه كني ,عاشق بشي,دل ببندي,اعتماد كني, همه و همه كافيه كه حتي يك روز فكر مردن رو نكني,كه اشتياقت براي زنده موندن و نفس كشيدن و ديدن و حس كردن و ياد گرفتن,بيشتر بشه. زندگي با همه مشكلات و سختي هاش,با همه شادي ها و لذت هاش معنايي دوباره پيدا ميكنه و براي آدمي مثل من دل كندن از زندگي خيلي سخته. ![]() ...................................................................................................
|
![]() باغ بی برگی roksana@gmail.com دیگران گذشته ها گذشته |